مهرادمهراد، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

مهراد

عروسی دایی محمد

بعدم اینکه امسال تیر ماه عروسی دایم بود   دایی محمد و زن دایی ساناز. البته بگم که  من هم داماد شده بودم! کت شلوار کرم با یه پاپیون مشکی زده بودم یه عروس کوچولو هم تو مراسم داشتیم نمیدونم چرا همه منو نگاه میکردن نه دایمو!"عکسهاشو حتما میذارم. اما بیچاره مامانم اصلا از عروسی چیزی نفهمید آخه همین که مجلس گرم میشد من حوصله ام سر میرفت جیغ و فریاد میکردم. کلا خیلی جالب بود و خوش گذشت . بحث و نصیحت با دایی محمد فردای عروسیش. وقتی نصیحتهام تموم شد رفتم یکم شمک رو تخت کردم که لالا کنم آخه تو مراسم پاتختی رقصیده بودم.     ...
4 آبان 1390

تولد پسر بلا

  سسسسسسسلاممممم من برگشتم اول از همه تولد تولد تولدم مبارک مبارک مبارک تولدم مبارک -قرار بود یه تولد توپی بگیرم  که نشد هرچی عقب جلو کردیم برنامه جور در نیومد نیست ماه رمضون بود . مامان هم جشن من رو در منزل مادرجونم برگذار کرد. همه دور هم بودیم جای شما خالی....  توی تولدم یا بقل دایی بودم یا بقل شوهر خاله اصلا هم به خانم ها مجلس نگاه نمیکردم هر چی هم همه خودشونو واسم میکشتن اصلا براشون نمی خندیدم که هیچ اخم هم میکردم...!گاهی جوگیر میشدم بقل مامانم هم نمیرفتم.! ...
18 شهريور 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مهراد می باشد